معنی مول هکردن - جستجوی لغت در جدول جو
مول هکردن
بچه ی نامشروع به دنیا آوردن
ادامه...
بچه ی نامشروع به دنیا آوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر مویه کردن
مویه کردن
مویِه کَردَن
زاری کردن، نوحه کردن
ادامه...
زاری کردن، نوحه کردن
فرهنگ فارسی عمید
گوله کردن
(سَ دَ صَ نِ / نَ دَ)
رجوع به گلوله کردن شود
ادامه...
رجوع به گلوله کردن شود
لغت نامه دهخدا
مول کردن
(دِ کَ دَ)
زناکاری کردن. از مردی به طرز نامشروع بار گرفتن. طفل حرامزاده به دنیا آوردن زن. (فرهنگ لغات عامیانه). و رجوع به مول شود
ادامه...
زناکاری کردن. از مردی به طرز نامشروع بار گرفتن. طفل حرامزاده به دنیا آوردن زن. (فرهنگ لغات عامیانه). و رجوع به مول شود
لغت نامه دهخدا
تصویر مول کردن
مول کردن
بار گرفتن زنی از مردی بطرز نامشروع طفل حرامزاده بدنیا آوردن
ادامه...
بار گرفتن زنی از مردی بطرز نامشروع طفل حرامزاده بدنیا آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر لوله کردن
لوله کردن
پیچیدن، در نور دیدن، طی
ادامه...
پیچیدن، در نور دیدن، طی
فرهنگ لغت هوشیار
مثله کردن
اندام بریدن، شکنجه دادن گوش یا بینی کسی را بریدن: روا نبود کافران را مثله کردن، شکنجه دادن عقوبت کردن
ادامه...
اندام بریدن، شکنجه دادن گوش یا بینی کسی را بریدن: روا نبود کافران را مثله کردن، شکنجه دادن عقوبت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر معول کردن
معول کردن
اوستامیدن تکیه کردن بر اعتماد کردن: (ایمن است از رستخیز افلاک از آنک بر بقای او معول کرده اند) (خاقانی. سج. 517)
ادامه...
اوستامیدن تکیه کردن بر اعتماد کردن: (ایمن است از رستخیز افلاک از آنک بر بقای او معول کرده اند) (خاقانی. سج. 517)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر مویه کردن
مویه کردن
گریه و زاری و نوحه کردن
ادامه...
گریه و زاری و نوحه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر لوله کردن
لوله کردن
((~. کَ دَ))
در نوردیدن، درپیچیدن
ادامه...
در نوردیدن، درپیچیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویر مثله کردن
مثله کردن
((~. کَ دَ))
گوش هاوبینی کسی را بریدن، شکنجه دادن، عقوبت کردن
ادامه...
گوش هاوبینی کسی را بریدن، شکنجه دادن، عقوبت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویر گوله کردن
گوله کردن
گولِه کَردَن
قصفٌ
ادامه...
قَصْفٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویر گوله کردن
گوله کردن
Wad
ادامه...
Wad
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر گوله کردن
گوله کردن
گولِه کَردَن
entasser
ادامه...
entasser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کول هکردن
پوست کندن گردو
ادامه...
پوست کندن گردو
فرهنگ گویش مازندرانی
مول هاکردن
فرزند نامشروع به دنیا آوردن، دم بر نیاوردن
ادامه...
فرزند نامشروع به دنیا آوردن، دم بر نیاوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویر گوله کردن
گوله کردن
گولِه کَردَن
zwijać
ادامه...
zwijać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر گوله کردن
گوله کردن
گولِه کَردَن
塞
ادامه...
塞
دیکشنری فارسی به چینی
تصویر گوله کردن
گوله کردن
گولِه کَردَن
گٹھری بنانا
ادامه...
گٹھری بنانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویر گوله کردن
گوله کردن
گولِه کَردَن
গুচ্ছ তৈরি করা
ادامه...
গুচ্ছ তৈরি করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویر گوله کردن
گوله کردن
گولِه کَردَن
ม้วน
ادامه...
ม้วน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویر گوله کردن
گوله کردن
گولِه کَردَن
kukusanya
ادامه...
kukusanya
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویر گوله کردن
گوله کردن
گولِه کَردَن
buruşturmak
ادامه...
buruşturmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویر گوله کردن
گوله کردن
گولِه کَردَن
丸める
ادامه...
丸める
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویر گوله کردن
گوله کردن
گولِه کَردَن
לקמץ
ادامه...
לקמץ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویر گوله کردن
گوله کردن
گولِه کَردَن
скомкать
ادامه...
скомкать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر گوله کردن
گوله کردن
گولِه کَردَن
뭉치다
ادامه...
뭉치다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویر گوله کردن
گوله کردن
گولِه کَردَن
menggulung
ادامه...
menggulung
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویر گوله کردن
گوله کردن
گولِه کَردَن
गुच्छा बनाना
ادامه...
गुच्छा बनाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویر گوله کردن
گوله کردن
گولِه کَردَن
oprollen
ادامه...
oprollen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویر گوله کردن
گوله کردن
گولِه کَردَن
accartocciare
ادامه...
accartocciare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویر گوله کردن
گوله کردن
گولِه کَردَن
amontoar
ادامه...
amontoar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویر گوله کردن
گوله کردن
گولِه کَردَن
amontonar
ادامه...
amontonar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویر گوله کردن
گوله کردن
گولِه کَردَن
zusammenknüllen
ادامه...
zusammenknüllen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر گوله کردن
گوله کردن
گولِه کَردَن
згортати
ادامه...
згортати
دیکشنری فارسی به اوکراینی